زندگی،ساختنی است!!!



در زمان های قدیم که خانه ها حمام نداشتند ، هر محله یک حمام عمومی داشت که تمام مردم شهر از ان حمام عمومی استفاده میکردند. این حمام ها سقف های بلند و گنبدی داشتند و حوضچه ایی در وسط حمام بخار میکرد و صدا خیلی خوب در حمام می پیچید.

یک روز صبح زود یک مرد به حمام عمومی رفت و دید کسی در حمام نیست و حمام خیلی خلوت است. مرد شروع به اواز خواندن کرد، از صدایش که در فضای حمام میپیچید خیلی خوشش امد و همینطور که خودش را می شست با صدای بلند هم اواز میخواند.

کمی که گذشت با خودش گفت :(چرا من با چنین صدای خوشی که داشتم از ان استفاده نمی کردم؟ من با این صدای دلنشین میتوانم از خوانندگان معروف دربار شوم.

مرد بهترین لباس هایش را پوشید و به طرف قصر پادشاه حرکت کرد ، اجازه ی  دیدار حضوری پادشاه را گرفت.او به اطرافیان پادشاه گفت: من صدای بسیار خوبی دارم ولی این استعدادم را تا به امروز نتوانسته بودم کشف کنم ، اما امروز امده ام تا با صدای زیبایم برای پادشاه کمی اواز بخوانم.

مرد به حضور پادشاه رسید اجازه گرفت و شروع کرد به اواز خواندن. هنوز لحظه ای نگذشته بود که همه حاضرین گوشهایشان را گرفتند، مرد که خودش هم فهمیده بود صدایش ، ان صدای داخ حمام نیست سکوت کرد .

پادشاه گفت : ما را مسخره کرده ای ؟؟ این صدا قابل تحمل نیست چه برسد دلنشین!!!

مرد ترسید و گفت : اگه اجازه بدهید یک خمره ی بزرگ را تا نصفه اب کنند و برای من بیاورند . تا صدای واقعی مرا بشنوید.

پادشاه دستور داد تا خمره ایی بزرگ را تا نصفه اب کنند و برای مرد بیاورند. خمره را که اوردند، مرد سرش را در خمره فرو کرد و شروع کرد به اواز خواندن.

کمی که خواند خودش احساس کرد که صدایش انچه را که توقع داشت نیست! مرد با ناامیدی سرش را از خمره بیرون اورد و حاکم احساس کرد مرد انها را مسخره  میکند دستور داد تا نگهبانان ترکه های چوبی  بیاورند  و در خمره بیاندازند و انقدر این ترکه ها را خیس کنند و مرد را کتک بزنند تا اب خمره تمام سود.

نگهبانان ترکه ها را در خمره می بردند، تر میکردند و به تن و بدن مرد میزدند. با هر ضربه مرد می گفت: خدایا شکر!! پادشاه که میدید با هر ضربه مرد اوازه خوان یکباره خدارا شکر میکند ، از مرد پرسید : مرد حسابی تو در قبال کار اشتباهی که کردی ترکه میخوری، پس چرا خدارا شکر می کنی؟

مرد گفت: خدارا شکر میکنم که اینجا و در خمره ی نصفه اب خواندم .من میخواستم از شما  بخواهم  به حمام بیایید تا در انجا  برای شما اجرا کنم اگر انجا می امدید و چنین دستوری را تا تمام شدن اب خزینه ی حمام صادر می کردید ، من زیر ضربات  ترکه ها می مردم .

پادشاه از جوب هوشمندانه ی مرد خوشش امد و از مجازات مرد چشم پوشی کرد.


زندگی،ساختنی است!!!

آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

صوفیا بیدارخواب مرکز آموزشی و دکوراسیونی کفپوش موکت دیوارپوش و چمن مصنوعی مسافر پیاده نیک ناز - خنده با طعمی متفاوت vectorigrafic قالیچه پرنده مطالب اینترنتی آموزش انجام پروژه